از من به شما نصیحت؛وقتی شب امتحان حسابان به جای خوابیدن داشتید یک کارد آغشته به نمک را فرو میکردید در زخم های نه چندان کهنه تان،فردا صبحش بعد از امتحان نیایید به یک بشری که در تقسیم کردن می لندگد فیزیک 1 درس بدهید.مخصوصا که سرتان هم درد باشد.مخصوصا تر که خودتان فیزیک یک را یادتان رفته باشد.مخصوصا تر تر که همچنان مشغول باز کردن زخم هایتان با کارد نمک آلود ذکر شده باشید.
حالا چرا من چنین میکنم؟واقعا چرا!
قضیه این بود که من احساساتم را کاملا دی اکتیو کرده بودم.برای اینکه خود به خود اکتیویت نشن هم تلگرام و این ها را پاک کردم.خیلی هم در این امر موفق بودم و کاملا تبدیل به یک ربات تبدیل شده بودم که ناگهان بمممممممم!حسابان خواندن سیلی از خاطرات سر کلاس گوش ندادن به درس و به جاش نظریه و جبر خواندن را خراب کرد روی مغز واماندم.
بعد چه شد؟همه احساسات با هم اکتیویت شدند.نکبت عوضی اشغال خر.گند قضیه در اومد.حالا بد بختی این بود که آن خاطرات به درک،عذاب وجدان £ هم زنده شد.نتیجه چه شد؟این شد که من الان سرم دارد می پکد.و همچنین ترنز اوت که ایت هرتس فیزیکلی.
خلاصه دیشب همینطور که نشسته بودم تعجب میکردم که کتاب وزارتی حسابان آنقدر ها هم الکی نیس،یاد میکردم از این گفتگویم با غ:-ینی بعد این همه مدت یهو.....؟ -ها :)
چه گفتگوی پرباری واقعا!
چقدر پر مفهوم! چقدر زیبا!
چقدر ظریف به این نکته اشاره دارد که آره بعد این همه مدت یهو فقط.....! :)
چقدر همه چیز در این جهان.بعد این همه مدت یهو... !:))))
چقدر الکیه همه چی
همه چی فقط یهو تموم میشه
و فقط یک زخم میگذارد برای یادگاری که بتوانی هر از گاهی با کارد نمک آلود بازش کنی.
یادداشت دیوفانت:و اگه آدم باشی می زاری این زخم خوب بشه به طوری که جاش نمونه و یک زمانی حتی یادت نمیاد که کجا زخم بوده و یا اصن زخم بوده.
یادداشت هستی:I've got the eye of a tiger,a fighter ,dancing trough the fire.....
یادداشت روز افزون:عامو پاشو برو درستو بخون
یادداشت گیتی:عامو بخواب
+گردافرید و آرش هم رفتن شکار.
مارگو هم ماتش برده فقط.