نوشتگاه!

گرچه این آن نیست،و تو هرگز او نیستی!این و آن،منو او،همه یکدگر هستیم!

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بنفش و اینا

تا حد خوبی حالم از این جا (و همه جاهای دیگر)بهم میخوره.زیادی شلوغ شده.زیادی پر شده.زیادی بنفش شده.هی اینجا بنفشی بالا اوردم‌.اصن اینجا رو به خاطر بنفش نشدن ساختم‌.بعد هم ۲۸ ام بخاطر بنفش شدن ولش کردم‌.الان هم باز به خاطر بنفش نشدن برگشتم توش.میخوام برم یه جای جدید که هیچ بنفشی توش نباشه.اصن همه بنفش ها رو پاک کنم سورمه ای کنم.

ادرس جدید در صورت بوجود امدن متعاقبا همین جا اعلام میشه.اگه نشد هم لابد به این خاطره که هر جا رفتم باز بنفش بود.

از طرفی میخوام وبلاگ جدیدی که میسازم به خاطر معضل بنفش و اینا نباشه؛که اگه الان بسازم خب ینی بخاطر فرار از بنفشیه و باز مربوط میشه بهش....شت.عجب معضلی.عجب دلم برا ریاضی تنگ شده...

۲۷ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۵ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

خر-۲

با این که از شیراز و ما یحتوی کمال نفرت را دارم (و حتی جمالش را)،وقتی م گفت ک جمع کن بریم تهران،و خیلی جدی هم گفت،من جمع نکردم و نرفتم تهران.به جایش پهن کردم در همین شیراز کوفتی،کف اتاق هی تست زدم و تست زدم.[و از یک جایی به بعد تست بود که میزد مرا]که چی بشه؟که سال دیگه بتونم برم تهران =))

از طرفی انگار هیچ کس نمیفهمد چه زجری دارد که من پارسال این همه خیلی کار ها کردم،و اخر سر حتی نتونستم ببینم حالا میتونم یا نه؟ینی closure یا یه همچین چیزی نداشت داستان ما؛شت‌.این که کسی نمیفهمد به خودی خود مهم نیس؛چیزی که مهمه اینه که اون ملتی که ۶ ماه پیش هی میومدن میگفتن خدا فلان بهمان،تقدیر نمیدونم چه،تو نمیفهمی خدا میفهمه و این ها؛حالا هی میگن خیلی خوبه کههه!!!تو وقت بیشتری داشتی نسبت به بقیه که خودتو جمع کنی که!اخه دوست عزیز؛من از ۱۰۰ طبقه سقوط کردم؛شما از چن تا؟هر چند تا! حالا به فرض هم که یکی دو ماه بیشتر وقت داشتم برا درمان؛چه درمانی دوست عزیز؟چیزی از من رسید زمین که درمان شه؟؟؟

این ها را به تنها کسی که درجه از فهم و شعور از خود نشون داده بود گفتم؛ و فهمیدم که ادمی در مواقع نیاز توهم درجه ای از فهم و شعور میزند.گفت که هر برداشتی میخوای از حرفام بکن؛اصلا هر کاری میخوای بکن،ب من چه.(یه همچین چیزی)

:| 

یکی دگ هم که این حرف ها رو شنید(خوند به عبارتی)گفت که تو در پی اثبات بدبخت تر بودن خودتی.

این است که الان آی هیت اوری وان.که البته انگیزه ی خوبیه،باعث میشه بیشتر تلاش کنم در جهت رفتن.از.این.شهر.گه.لعنتی.اشغال.

میرم از اینجا:(((

۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۲ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

خر

هر چند در ظاهر ربطی ندارد،و حتی در باطن هم هیچ ربطی ندارد،ولی من این جا را ۲۸ تیر ول کردم.یعنی یک هفته بعد از اینکه ارتین دو سالش شد.مصادف با یک هفته بعد از مرگ بیلی‌.مصادف با یک هفته بعد از شبی که تا صبح بالا اوردم.مصادف با شبی که یکی امد جمعم کرد[برای بار دوم]
الان هم برگشتم اینجا.مصادف با زمانی که ولش کن اصن؛چه فرقی به حال کی داره من بگم تنها کسی که فک میکردم میفهمه،نمیفهمه؟(و تازه مهم هم نیس براش که چی یا نه چی)
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۴ ۴ نظر
گردآفرید شگرف

پوووففف

پووووفقفققق
کسی هست اینجا بعد از ایین همه مدت؟(اولش کسی بود کلا؟!)
الان دریافتم این همه مدت دو ماه بوده:|
چرا زمان هم رو دور کنده هم تند؟
طبیعی رفتار کن فرزندم؛
۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۰۸ ۱ نظر
گردآفرید شگرف