نوشتگاه!

گرچه این آن نیست،و تو هرگز او نیستی!این و آن،منو او،همه یکدگر هستیم!

RIP:(

:(

بروید اینجا،برای این تازه-فرشته کوچک دعا کنید،برای برادرش جکسون:( برای مادر و پدرش.

چرا؟چرا هیچ درمانی برای این بیماری کوفتی نیست؟:(( چرا یک بچه دو ساله باید امروز بمیرد و این حتی اتفاق نادری نباشد؟چرا اینقدر مرگ یک بچه دو ساله از سرطان عادی شده برای آدم ها؟

FIND A CURE

ناراحتی هی از معده ام دارد بیرون می آید:(

این است مغز کنونی من:

ییلی رفت بیلی رفت بیلی رفت بیلی رفت بیلی رفت:(((

خدایا:(((((((

بیلی مرد،و هنوز صدای کولر یک جوری می آید که انگار هیچ نشده:(

۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۲۰ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

نامه ای به خودم

گردآفرید!هیچ وقت چیز های کوچکی که دوست داری را با کسی شریک نشو.

آدم ها میروند،دوست داشتنی های کوچکت را با خود میبرند.

۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۷ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

قصه ای با عنوان باشگاه دانش پژوهان جوان

روزی روزگاری یک باشگاه بود

روزی روزگاری آن باشگاه رید.

۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۵ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

چی شدیم ما؟

فقط یک هفته مانده به اولین آزمون قلمچی و من ریدم با این برنامه عمل نکردنم.(ولی واقعا چه فکری کرده بودم با خودم؟تو یک ماه میخواستم کل گاج فیزیک 3 رو بزنم؟:)) ) 

چرا من نمیتونم برنامه هامو عملی کنم؟ چرا وقتی 10-11 سالم بود میتونستم؟چرا الان نمیتونم؟چی فرق کرده خب؟

جواب چی فرق کرده:کل سلول های بدنم:/ (کلا هر هفت سال یه بار کل سلول ها عوض میشن:))) )(الان خواستم اطلاعات زیستیم رو نشون بدم:))) )

+ شنبه ارتین 2 سالش میشه.در شرایط عادی یک آدم عادی میگه:آخی...چه زود دو سال گذشت!!! ولی من چون نه آدم عادی ای هستم و نه در شرایط عادی،الان دارم تعجب میکنم که فقط دو سال گذشت؟؟؟بعد گیج میشم،که عه؟دو سال گذشت؟؟؟یعنی از سال دوم تا حالا که پیشم دو سال گذشته؟بعد سال ها را میشمارم و میبینم ها دو سال گذشته،ولی خداییش،دو سال است فاصله 15 و 17 سالگی؟بهش نمیاد جدن.یه جای کار میلنگه.

۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۲ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

مازوخیسم!:)))

اگر یک خصوصیت داشته باشم که ازش خوشم بیاید،آن است که خیلی راحت چیزهایی که وابسته شدم بهشان را یکهو ول میکنم و خیلی هم از این کار لذت میبرم.آنقدر که الکی خودم را به یک چیزی وابسته میکنم که یکهو ولش کرده،حال کنم.مثلا امروز خواستم این وبلاگ را پاک کنم.بعد نکردم.چون هنوز به اندازه کافی وابسته اش نشدم که ول کردنش حال دهد.

:)):)) 

+تصمیم گرفتم آخرین سال قبل از 18 سالگی ام را کوفت نکنم بر خودم.درسم را میخوانم؛یک کتابی هم میخوانم این وسط:)))

خوب است از آن حالت قبلی ام هم خارج شدم الان.چند ساعت پیش فکر میکردم دیگه نمیتونم ادامه بدم کلا:)))

۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

در آمدن از معلق بودن به صورت نسبی

آخرش زدم زیر قولی که 14 سالگی به خود داده بودم و رفتم کلاس کنکور؛آن هم هیچی نه،دیفرانسیلی که مطمین بودم به هیچ وجه نمیرم :|

رستگار میشم یا نه؟

خدایا کمکم کن:(  :(  :(  :(  :(  :(  :(  :(  :(   :( 

۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۱ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

تو مو میبینی و من ریزش مو...

تصمیم انقلابی ای گرفتم مبنی بر کوتاه کردن موهایم به اندازه پشتشان.یعنی تبدیل 10 سانتی متر مو به نیم سانتی متر.هاها.چون عین چی هی میریزند نکبت ها:| 

این تصمیم معادل است با ناامیدی کامل مادرم از من،مخصوصا حالا.همچنین یعنی یک زمانی که یک سانت شوند پف میشوند و مقنعه رو سرم پف میکند پس مجبور میشوم دوباره کوتاهشان کنم.

این.است که اصلا از خیرش بگذشتم.

هنوز هم بین کلاس رفتن و نرفتن معلقم.تنها دلیل معلق بودنم و با عزم راسخ پشت نکردنم به کلاس رفتن،این است که س میرفت و س رتبه های خوبی در قلمچی می آورد و س تاکید میکرد که خ لازم بوده برایش و ضرر نکرده.


لایف ایز سو هارد:/

۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

آساراس:))))))

گاد بلس کسانی را که صبح اول صبح به صورت فیروزه ای واری میزنند همچین حال آدم را خوش میکنند که تا چند روز انرژی اش باقی بماند :)))))))))))))))))))))))))))

دازنت متر وات هپنز،آساراس:)))))))))

۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۲ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

چرا من از شیمی خوشم نمیاد

شیمی علم توجیه هاست.یعنی یه اتفاقی میفته یا نمیفته بعد به زور یه دلیلی در میارن براش.
مثلا واکنش نیتروژن با اکسیژن سوختن نیست.میگن دلیلش اینه که ان دو پیوند سه گانه داره و تمایلی نداره با اکسیژن واکنش بده چندان.حالا من مطمئنم اگه واکنش میداد هم به زور یه دلیلی در میوردن براش.بعد هم این که نشد دلیل.اثبات که نیست که.چه بسا یه ماده دیگه پیوند سه گانه داشته باشه و بسوزه(من نمیدونم البته،شاید هم نباشه همچین ماده ای)
انی وی،کمیستری ایز ا بچ.یا شاید هم بسترد.(برای اینکه تبعیض جنسیتی نشود این وسط.هاها.)
چرا من خوابم نمیاد؟؟؟؟
گفته بودم میخوام تعداد پست در روزم رو کم کنم؟خو دلم نمیخواد.به کسی چه.هر وقت دلم خواست مینویسم :پی
و الانم خوابم نمیاد،لذا اینجا چرتوپرت مینویسم.داشتم شیمی 3 میخوندم الان.هی تحمل کردم دلیل های چرتش را،به n دو که رسیدم دیگه نتونستم تحمل کنم:/ خو چه وعضشه؟البته شاید در مقاطع بالا تر چنین نباشد و این دلیل های چرت را فقط به خورد ما میدهند.
50 تا تست و یک فصل شیمی و یک روز از برنامم عقبم.خداکنه بتونم فردا و پسفردا درستش کنم.
باشد که شوم من رستگار!
۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۱ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

ای دل،ای دل،خفه شو لطفا:|

دل گرامی!خفه شو دوست عزیز.4 تا هیفده بخوره تو سرت.بچ.

مغز عزیز!جدن عادت زشتیه هر شماره ای میبینی حفظ میکنیا:| شاید من خواستم کلا یه آدمی رو حذف کنم از ذهنم.همه خاطراتش پاک میشه،ولی به لطف تو شماره نکبتش میمونه:|حالا تو کم بودی،تلگرام هم شماره هایی ک پاک میکنم رو پاک نمیکنه:|  یو بسترد:/

+هنوز یک وضعیت خیلی ناپایداری دارم.تموم شو وضعیت ناپایدار گرامی.

+I'm too young to be THIS idiot

+خدایا کمکم میکنی؟:((((

۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر
گردآفرید شگرف