نوشتگاه!

گرچه این آن نیست،و تو هرگز او نیستی!این و آن،منو او،همه یکدگر هستیم!

۹ مطلب با موضوع «چی شدیم ما؟چی شد کلن؟» ثبت شده است

چی شدیم ما؟

گاد بلس کسانی را که وقتی پس از مدت ها نبودن یکهو هست میشوند بیشتر از وقتی که نبودند نیست هستند.

گاد بلس مرا که تقصیر خودم،خود خرم،هست این وضعیت:( 

خوب چه کنم؟چه میکردم؟

اینقدر الکی به خودم تلقین کردم احساس ندارم کلا که الان نمیدونم تظاهر به دلتنگ نبودن،واقعا تظاهر هست یا نه؟

وات اور اصلا.

۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

چی شدیم ما؟:))))

جدیدا هر بار تو آینه که نگاه میکنم تعجب میکنم که واو!این منم!؟!؟!؟؟؟؟ چه بزرگ شدم :)))))
+ چی شدیم ما؟
+جدن 5 ماه گذشت؟:))))
۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۳ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

چی شدیم ما؟

فقط یک هفته مانده به اولین آزمون قلمچی و من ریدم با این برنامه عمل نکردنم.(ولی واقعا چه فکری کرده بودم با خودم؟تو یک ماه میخواستم کل گاج فیزیک 3 رو بزنم؟:)) ) 

چرا من نمیتونم برنامه هامو عملی کنم؟ چرا وقتی 10-11 سالم بود میتونستم؟چرا الان نمیتونم؟چی فرق کرده خب؟

جواب چی فرق کرده:کل سلول های بدنم:/ (کلا هر هفت سال یه بار کل سلول ها عوض میشن:))) )(الان خواستم اطلاعات زیستیم رو نشون بدم:))) )

+ شنبه ارتین 2 سالش میشه.در شرایط عادی یک آدم عادی میگه:آخی...چه زود دو سال گذشت!!! ولی من چون نه آدم عادی ای هستم و نه در شرایط عادی،الان دارم تعجب میکنم که فقط دو سال گذشت؟؟؟بعد گیج میشم،که عه؟دو سال گذشت؟؟؟یعنی از سال دوم تا حالا که پیشم دو سال گذشته؟بعد سال ها را میشمارم و میبینم ها دو سال گذشته،ولی خداییش،دو سال است فاصله 15 و 17 سالگی؟بهش نمیاد جدن.یه جای کار میلنگه.

۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۲ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

در آمدن از معلق بودن به صورت نسبی

آخرش زدم زیر قولی که 14 سالگی به خود داده بودم و رفتم کلاس کنکور؛آن هم هیچی نه،دیفرانسیلی که مطمین بودم به هیچ وجه نمیرم :|

رستگار میشم یا نه؟

خدایا کمکم کن:(  :(  :(  :(  :(  :(  :(  :(  :(   :( 

۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۱ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

خانه ام را گم کرده ام

هی خسته میشوم و میگویم برم دیگه.

بعد آماده میشم که برم!ولی بعد که آماده شدم تازه میفهمم نمیدونم کجا باید برم!:(

گویا قبلا یک جایی بود اما:( مطمئنم که بود:(


۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۴ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

هاها

اینکه من در وادی امر به بلاگفا خیانت کردم و آمدم اینجا،کار درستی از آب در آمد چون الان نمیتونم وارد بخش مدیریت وبلاگم شم،و باید دوباره ادرسشو بگیرم که در این صورت هم همه چیش میپره.از طرفی ممکنه یکی دیگه ادرسشو بگیره.پس وات د هل،ما میرویم تست فیزیک میزنیم اصلا.

نکبت:/

:(

:((

:(((

:((((

:(((

:((

:(

به کجا میرویم ما؟چه شدیم ما؟:(

چرا آخه؟

پ.ن:آخرین باری که قبل امروز تست زدم به قصد خاصی،پنجم دبستان بود:))))موفق باشم:))))

۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۴ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

و من هنوز منتظر بهاری ام که هرگز نمی آید،نمی آید،نمی آید.

چرا؟     

چرا؟؟

چرا؟؟؟

چرا؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟

چرا؟؟؟

چرا؟؟

چرا؟

۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۷ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

دلم گرفته ای یار!

هنوز کارنامه نهایی مان چاپ نشده فردا میرویم پیش.

و من هنوز یاد نگرفتم احساساتم را کنترل کنم که وقتی دو تا هم نهشتی میبینم نروم سه ساعت در کمد صدای گربه ای بدهم که دارد 9 قلو میزاید.

و هنوز یاد نگرفته ام وقتی کلمه ی فسیل میبینم یاد چیزی نیفتم و کتاب دیوید سداریس(که هیچ جایش هم ننوشته فسیل؛ولی خب به هر حال)را پرت نکنم و عین جنینی فسیل شده جمع نشوم و به وبلاگم پناه نیاورم.

راستی بلاگفا هم درست شده تا حدی!ولی گویا مرا از خائنین بر شمرده و راهم نمیده:))))))

و هنوز هم یاد نگرفتم با هر رنگ صورتی مایل به سفیدی فکر نکنم شاید!

و هنوز یاد نگرفتم که همین است دیگر!کنار باید آمد در این زندگی کوفتی!

ولی اعتراف میکنم که تظاهر میکنم همه اینها را از بدو تولد بلد بودم!

اگر یک چیز باشد که از این مدت یاد گرفته باشم این است که انسان قوی و اینها وجود ندارد؛انسان تحمل می کند چون مجبور است.

درواقع چند تا چیز دیگه هم هست که یاد گرفتم؛ولی نمیشود مثلا اینجا بنویسم که کروموزوم y همیشه دیر یا زود بر انسانیت انسان غلبه میکند.همچنین نمیشود بگویم فاک جهان هستی چون میخواهم ملت را گول بزنم که مثلا من خیلی با ادبم و بدترین فحشی که میدهم خر هست.و تازه آن را هم خ* مینویسم که کسی شک نکند.همچنین نمیشود بنویسم که...

نه انگار اینو جدن نمیشه نوشت:/

شت:/

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۹:۴۷ ۲ نظر
گردآفرید شگرف

God I AM SCARED

بدترین """شکستی""""که میشد خورد رو خوردم به ظاهر؛و آنقدر قوی یا احمق هستم که بگم به ظاهر.ولی خب،شکست هرچقدر هم که سخت باشه از شکست های بیشتر جلوگیری نمیکنه فر گادز سیک.من ترسیده ام.ترسیدم.چرا؟چون هیچی نمیدونم.نمیدونم چیکار باید کنم.و حتی الان فهمیدم که پیش دانشگاهیم چن دوز دیگه شروع میشه و حتی هنوز کتاب نخریدم(چون الان کتاب نیست و پارسال هی یادم رفت که بگیرم)

وضعیتم مثل شبه کابوس هایی هست که میدیدم:اینکه یکی میخواد بکشتم،یا هرچی،بعد من باید فرار کنم.اما فلج شدم و نمیتونم تکون بخورم و هر چی تلاش میکنم نمیتونم جیغ بزنم یا کمک بخوام.خلاصه هیچ غلطی نمیتونم کنم.

فانی استوری:این کابوس ها تموم شدن!

یه شب خواب دیدم یک مرد ریزه ی "خاکستری"ای هست که میخواهد مجبورم کند یک شربتی بخورم که گویا همون تاثیر دیمنتور ها رو داشت:| 

از این لحاظ خاکستری بود که...خاکستری بود!اولش دقت نکردم ولی کلن خاکستری بود.چشماش حتی.لباساش.شاید حتی پوستش.اصن شاید سیاه سفید بود:|

مشکل اینجا بود که گویا خوابم خیلی از قبلش ماجرا داشت.این مرتیکه خاکستری با ماشینش آمد گفت سوار شو.توی خواب گویا انسان ها دو دسته ی دوست و دشمن بودند،و این یکی از دوستان بود پس من سوار شدم.

و یه چیزه دیگه!فروشگاه رفاه مقر دشمن بود گویا:||

بعد من دیدم دارد میرود طرف فروشگاه رفاه و بعد یکهو گفتم عهههه نکنه فلانی رییسته؟؟؟(فلانی یک اسمی بود ک یادم نمیاد)

جالبه وقتی فهمیدم خیلی خونسرد به نشستنم سر جام ادامه دادم:|

بعد تو فروشگاه روبروی یک ردیفی از همون شربتا بودیم که تازه لطف کردم جوابمو به این صورت داد:

1.)یک قهقهه ی شیطانی زد

2.)تبدیل شد به جان گرین(نویسنده د فالت این اور استارز و خ چیزای دگ):|

3.)گفت ها:/

بعد من شروع کردم به دویدن.به پله ها که رسیدم دوباره همون حس فلج شدن بهم دست داد و در ضمن سایه ی مرد خاکستری تبدیل شده به جان گرین رو دیدم که افتاده روبروم و خیلیییی هم بلند بود و یک لحظه همون حس فلج شدن بهم دست داد.ولی یهو فک کردم که:ویت ا مینت.الان که شبه:|(تو خوابم شب بود و بسی تاریک)و چراغی هم روشن نیست(چراغی هم روشن نبود!)پس این سایه هه فلسفه ش چیه دیگه؟؟بعد نتیجه گرفتم که خوابم.لذا مچ دست مردک را گرفتم؛آن طوری که همیشه دوست دارم مچ  دست کسانی که رو اعصابم هستند را بگیرم و فشار بدهم؛آنقدر محکم که پوست دو طرف دستش به هم برسد و صدای خرد شدن استخوانش را بشنوم:))) بعد هم بلندش کردم و زدمش آن طرف پله ها که درنتیجه علاوه بر دستش جمجمه اش هم خورد گشت:)))


فک کنم باز یکم از مطلب اصلی دور شدم:/

آها:/

همین دگ:/

صرفا خواستم بگم میترسم:(

۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۴ ۱ نظر
گردآفرید شگرف