همین چند لحظه پیش داشتم خواب یک سری اتفاقات را میدیدم که احتمال وقوعشان چیزی حدود منفی ده هزار درصد هست.بعد در خواب به این نکته پی بردم (و اینکه لعنتی،تازه داشت از نظریه خوشم میومد) و بیدار شدم و گیج شدم که چرا خوابیده بودم و ساعت چند بود و اینها.بلافاصله بعد باز خوابم برد و این بار یکی داشت توضیح می داد که آدم همواره دو تا خواب موازی میبیند چون خودش با خواب هایش موازی است پس بنا بر اصل اقلیدس،دو خوابش با هم موازی می شوند.میخواستم ازش بپرسم چرا دوتا خواب(گویا با این که آدم با خوابش موازی است مشکلی نداشتم،فقط با تعداد خواب ها مشکل داشتم)که باز بیدار شدم و گفتم لعنتی.همش خواب یود؟همش دود بود خبری نبود از کباب؟
من رویای صادقه زیاد دیدم که:/(هرچند بیشتر مبتنی بر مرگ کسی بودند نه اتفاقی خوب فر گادز سیک) حالا نمیشه این یکمیش حداقل واقعی از خواب در بیاد؟
پ.ن:لعنتی.میخواستم ظهر ها نخوابم و ساعت خوابم درست شه.
یک جورهایی خیلی خوشبین بودم گویا. یک حباب رنگی رنگی پر شکلات و بیگ بنگ و افکار خوب در سرم بود و ناگهان بنگ!پکید و همه شکلات ها و بیگ بنگ ها ریختند کف زمین و با حقیقت های تلخ درآمیختند.