نوشتگاه!

گرچه این آن نیست،و تو هرگز او نیستی!این و آن،منو او،همه یکدگر هستیم!

۳ مطلب با موضوع «ژکیدن ها» ثبت شده است

خواب های موازی

همین چند لحظه پیش داشتم خواب یک سری اتفاقات را میدیدم که احتمال وقوعشان چیزی حدود منفی ده هزار درصد هست.بعد در خواب به این نکته پی بردم (و اینکه لعنتی،تازه داشت از نظریه خوشم میومد) و بیدار شدم و گیج شدم که چرا خوابیده بودم و ساعت چند بود و اینها.بلافاصله بعد باز خوابم برد و این بار یکی داشت توضیح می داد که آدم همواره دو تا خواب موازی میبیند چون خودش با خواب هایش موازی است پس بنا بر اصل اقلیدس،دو خوابش با هم موازی می شوند.میخواستم ازش بپرسم چرا دوتا خواب(گویا با این که آدم با خوابش موازی است مشکلی نداشتم،فقط با تعداد خواب ها مشکل داشتم)که باز بیدار شدم و گفتم لعنتی.همش خواب یود؟همش دود بود خبری نبود از کباب؟

من رویای صادقه زیاد دیدم که:/(هرچند بیشتر مبتنی بر مرگ کسی بودند نه اتفاقی خوب فر گادز سیک) حالا نمیشه این یکمیش حداقل واقعی از خواب در بیاد؟

پ.ن:لعنتی.میخواستم ظهر ها نخوابم و ساعت خوابم درست شه.

یک جورهایی خیلی خوشبین بودم گویا. یک حباب رنگی رنگی پر شکلات و بیگ بنگ و افکار خوب در سرم بود و ناگهان بنگ!پکید و همه شکلات ها و بیگ بنگ ها ریختند کف زمین و با حقیقت های تلخ درآمیختند.

۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۸ ۲ نظر
گردآفرید شگرف

آخرش که چه؟من هیچ نبودم.

امروز بار چندمه که اومدم اینجا!؟خدا میدونه!

امروزی که میخواستم کلی تست فیزیک بزنم:/

بجاش هی فک کردم چی شدیم ما خب آخه؟

چرا باید یه نفر هی خوبی بگستراند بعد به معنای واقعی کلمه بریند در همه خوبی هایی که کرده؟

هیچ چیز نمیشه اون چیزی که من فک میکنم! 

حالا یا منطق من مشکل داره یا منطق جهان.(بی منطقی جهان)

نکبت:/

نمیشه کلا یه سری خاطرات رو کامل پاک کرد؟:/

این مغز من که توانایی های خارق العاده ای در فراموش کردن داره!نمیتونه چنین کنه یعنی؟

الان تو زندگیم مطلقا هیچ کس نیس که فک کنم خوبه فلانی هست!خوبه که اون هست که بفهمه!هیچ چیزی نیست که به خاطرش خوش حال باشم!هیچ انگیزه ای ندارم صبح ها پا شم از خواب!میدونی چه جوری صبح ها خودمو مجبور میکنم پا شم؟به خودم میگم همش خواب بود،هیچی نشده،الان 15 اسفند 93 هست و هیچ اتفاقی نیفتاده.و هیچ کس نیس که بفهمه چه زجری داره هر روز صبح از خواب پا شدن و فهمیدن اینکه کابوس نبود اینا!واقعیت بدتر هم هست.حالا واقعیت به درک!کاش دیگه این خواب های لعنتی رو نمی دیدم.

البته،یک چیزی هست که امید داشته باشم بهش؛تنها چیزی که باعث میشه بتونم ادامه بدم:اینکه یک سال و 4 ماه دیگه،جای خوبی باشم.


۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۹ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

چیزها!

چیزها بر دو دسته اند:چیزهایی که میشود از دست داد و مرد و چیزهایی که میشه از دست داد و نمرد!

و خبر خوب اینه که:دسته اول خالیه :)

مثال: من زندم :))))

حتی امروز،دیدم که:|

لعنتی:| حتی نمیشه توضیحش داد :|

ولی هنوز زندم!!!

و خیلی هم الان خوشحالم:)))چون دسته اول خالیه!

میشه با رویا ها خدافظی کرد،و حتی اینکار را نکرد بلکه رویشان تف انداخت و رفت سراغ رویاهای دیگه.نکته جالب اینه که میشه همین کار رو با آدما کرد:)))نکته جالب تر اینه که یک موجود احمق از خود راضی این کار را با من کرده:)))و من امروز را به طراحی نقشه قتلش گذراندم.(جدن این مدت زمانی که من صرف طراحی نقشه قتل میکنم داره یکم از حالت طبیعی خارج میشه)

نکبت:/



۲۹ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر
گردآفرید شگرف