نوشتگاه!

گرچه این آن نیست،و تو هرگز او نیستی!این و آن،منو او،همه یکدگر هستیم!

۵۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خداحافظ ای یار!

اگرچه من به اعداد احترام می‌گذارم،و حتی تعصب دارم رویشان،ولی بلاگ دیگه گند قضیه رو در آورده.هر گوشه که نگاه میکنی یک مشت عدد ریخته اند.یک جور هایی این استفاده بی رویه از اعداد،قداست اعداد را زیر سوال می برد.از طرف دیگر،میبینم که تا حد خوبی به اینجا وابسته شده ام،و همانطور که قبلا توضیح دادم آدم مریضی هستم،هی خودم را به یک چیزی وابسته میکنم که بعد ولش کنم.این است که بر میگردم بلاگفا.اما آن آدرس قبلی ام که پکیده،بعد هم از بس مثل این جا چرت و پرت نوشتم توش،دیگر رغبتم نمیشود برگردم آنجا .لذا یک جای جدید میروم:

 اینجا:))

خب دیگر؛بدرود! اینجا را هم می سپاریم به "متخصصان و اهل قلم" :)))

۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۳ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

شریف چیست؟

شریف موجودیست ست که من شدیدا میخواهم بروم توش.شریف هم اصولا دوست دارد من بروم تویش،پس از این نظر با هم مشکلی نداریم.اولش میخواستم یک جور دیگری بروم توش،که متاسفانه ترند اوت نمیشود.لذا الان برنامه دارم یک جور دیگری بروم توش و شدیدا میخواهم بشود این دفعه.میشود.غلط کرده نشود.مگه دست خودشه:/ نکبت عوضی اشغال خر :|
مساله دیگر این است که بعد ک رفتم توش چه کنم؟:|
حالا بعدا به اونم فکر میکنم :))))
+خوشحالم که راه اول را رفتم به هرحال؛هرچند که نشد.
۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۳ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

نتیجه اخلاقی!

دیروز ظهر داشتم فکر میکردم که چقدر من گند میزنم به همه چی،و به £ فکر میکردم و اینکه چقدر در او گند زده ام.همان موقع ظرف ترشی،که داشتم میبردمش سر سفره،از دستم افتاد و خالی شد روی سفره ای که از بخت بد،پارچه ای بود و به تبع آن،قالی هم از سرکه ترشی بسی بهره مند گشت. 

صبحش بعد از گندی که چندان هم گند من نبود،گوشی ام را خاموش کرده بودم و همانا خیلی خوب بود اگر تا امروز صبح خاموش مانده بود.اینطوری هیچ کدام از اتفاقات دیروز نمیفتادند و اگر می افتادند هم که به من چه دیگر. 

آخرش اما روشن کردم آن ملعون را،و گند ها پس از گند ها زده شدند.نتیجه ای که در پست قبل نوشتم را هم گرفتم و بعد خوابیدم.

صبح ک بیدار شدم یک جور هایی امید داشتم که همش خواب بود باشد ولی یک نگاه به کانورسیشن ها،مشخص کرد که نبود.

نتیجه:همیشه گوشی خود را خاموش کنید:)))

پ.ن:ارتین جمله کامل میگه:))))))))

۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۲ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

حقیقت.هه هه هه.

من الان یک چیزی را فهمیدم که شما نمیدانید.شما که جای خود دارید،دو نفر دیگر هم هستند که اگر کمتر احمق بودند و از خود راضی،الان میفهمیدند،اما افسوس که نمیدانند.پس کاری که من نمیکنم چیست؟گفتن حقیقت به آنها.کاری که میکنم چیست؟نگفتن حقیقت به آنها.قضیه مثل آن معمایی هاییست که سر هر نفر یک کلاهیست و هر نفر باید با استدلال منطقی بفهمد کلاهش چه رنگی است.اما الان آن دو نفر دیگر اینقدر از خود راضی و احمقند که فکر نمیکنند حتی سرشان کلاهی باشد:))) یعنی تصور اینکه یک نفر سر آنها با آن هوش متعالیشان کلاه گذاشته باشد برایشان اینقدر دور از ذهن است که اگر هم من بروم بهشان بگویم نمیفهمند.
جالبه ها!یک نفر از خارج این مجموعه وارد شده و چنان ریده به دوستیمان و به جان هم انداختتمان:)) یک انسان عاقل در شرایط من چه میکند؟می رود به دوستانش!!! توضیح میدهد که چه شده و دارد چه می شود.اما من چه میکنم؟نمیروم.چون همانطور که بالا توضیح دادم،نمی‌فهمند عاغاجان.نمیفهمند.از طرف دیگر اگر این دوستی،دوستی بود،اگر اینها همان هایی بودند که تظاهر میکنند هستند....الان چنین نشده بود:)))
حالا ممکن است یکی از این دو نفر یکهو گذارشان به این جا بخورد؟؟؟نه،چون ریده ام من با این دوست پیدا کردنم.حالا اتفاقی هم گذارشان به اینجا بخورد عمرا بفهمند دارم در مورد آنها حرف میزنم.بس که احمقند و از خودراضی
Note to myself: میخوای تو کلا دوست پیدا نکن؟:))
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۰ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

بیینگ مد

چقدر تنگ شده دلم برا حرف زدن با یکی،هرکی!،بدون اینکه فک کنم دارم شطرنج بازی میکنم:|
این استثنائا تقصیر من نیست :|
ملت میان هر حرفی ک زده میشه رو تفسیر میکنن،نه من :|
بابا ول کنید این حیلت گند رو شما هم :/
گند زندگی رو در آوردین دیگه
اهههههه:/
۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۲ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

چی شدیم ما؟

گاد بلس کسانی را که وقتی پس از مدت ها نبودن یکهو هست میشوند بیشتر از وقتی که نبودند نیست هستند.

گاد بلس مرا که تقصیر خودم،خود خرم،هست این وضعیت:( 

خوب چه کنم؟چه میکردم؟

اینقدر الکی به خودم تلقین کردم احساس ندارم کلا که الان نمیدونم تظاهر به دلتنگ نبودن،واقعا تظاهر هست یا نه؟

وات اور اصلا.

۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

خانه ام را گم کرده ام

نتیجه همه تفکراتم در راستای کلاس فیزیک رفتن یا نرفتن،این شد که نتیجه گرفتم باید بروم خانه معلم پنجم دبستانم را پیدا کنم،ببینم هنوز دارد همان کارهایی را میکند که 6 سال پیش میکرد؟درس میدهد هنوز؟نوه دار شده یا نه؟پیر شده؟

یکبار گفت که در اوقات فراغت می‌نشیند آینده شاگردهایش را پیش بینی میکند و اغلب هم درست در می آیند.نمیدانم چرا نپرسیدم ازش که فکر میکند من چه میشوم.

بعد هم باید بروم خانم محمدی را هرطور شده پیدا کنم بهش بگویم که من آدمی هستم که یک بار در عمرم یک آدم دیگر،که شما باشید،آمد بهم گفت هی!تو استعداد داری!برو انجمن خوش نویسان.هی!طراحی هات خیلی خوبن.حالا اگر یک تف استعدادی هم داشتم واقعا،یک جایی این میان ها نابود شد.

همیشه دوست داشتم طراحی صورت را یاد بگیرم.سه بعدی.و چه کار کردم؟هیچ وقت نرفتم دنبالش.امروز نمیدانم چرا یکهو دلم برای خوشنویسی با قلم نی تنگ شد.

دلم برای {} هم تنگ شده حتی.بیشتر از موقعی که نبودش.حالا که هستش انگار بیشتر نیستش.

+آدم به وبلاگ نوشتن معتاد میشود.مخصوصا اگر هیچ کس نباشد.در واقع تعداد پست های یک وبلاگ در روز متناسب است با تنهایی نویسنده آن.نه اینکه از تنهایی غر بزنم ها،کسی که هر کس را که نزدیکش میشود با جمله ی go away you bastard/bitch دور میکند،یک جور هایی انتخاب خودش هست.ولی دلیل دارد این کارم.دلیلش هم بی احساسی ام نیست(یعنی بی احساس که هستم،ولی این دلیلش نیست).دلیلش این است که آدم ها یا از یک جایی به بعد وقتی میبینند به چیزی که ازت میخواهند نمیرسند،ولت میکنند.مثل {} یا کلا فقط حوصله شان سر میرود ازت و میروند.مثل ][.در بهترین حالت هم یکهو بی خبر می میرند.چرا همه اینکار رو با من میکنند آخه؟:((( 

ناراحتم.in case you haven't noticed

۲۶ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۲ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

گردافرید،واتس رانگ ویت یو؟

وقتی 6 سال دوستی آخرش اینطور ختم میشود که :) های مودبانه به هم میفرستیم(و حتی گاهی نمی‌فرستیم این را هم) قاعدتا نباید ناراحت باشم یک شبه-دوستی یا شبه-آشنایی مثل نمودار سینوس یا شاید نمودار سینوس ایکس به ایکس نوسان کند.

درس های نخوانده ی فراوان و تصمیم های نگرفته ی فراوان روی هم تلنبار شده اند و مغزم دارد منهدم میشود.

۲۶ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۵ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

نتیجه!

یک انسان خردمندی هست که به طور کلی معتقده هرکاری که من میکنم اشتباه است.
چهرازی میگوید تو هم ول کن این حیلت گندو بابا!
حالا من انسان عاقلی اگر بودم،به حرف کسی گوش میدادم که راهی که من میخواهم بروم را رفته.
ولی متاسفانه نیستم آدم عاقلی.
لذا ول میکنم این حیلت گندو بابا:|
خب هر کی یه چیزی میگه،من بخوام مبنای کارم رو بقیه قرار بدم که هیچ کاری نمیتونم کنم خب :|
:| :| :|  :((
شت.
۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۵ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

اگر ریگی به کفش خود نداری،چرا کروموزوم y را آفریدی؟

کاش میشد به موجودات مذکر توضیح داد که شما هر وقت در دمای 50 درجه،بخاطر دینی که در شناسنامه ات نوشته اند،خودت را در پوششی تیره ملقب به فرم مدرسه قرار دادی،و در حالی که یک بافتی در بدنت دارد به طور خودجوش تخریب میشود و به طور خودجوش تر خارج،و در همین حال به شدت هم سرما خورده ای،و معده ات کلا در حلقت هست،رفتی امتحان دادی و سر جلسه با حالت تهوع ات مبارزه کردی،اگر بعد از همه این ها صرفا "زنده" ماندی،آن وقت بیا من را قضاوت کن دوست عزیز.
آیم سووووووو انگری :|
۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر
گردآفرید شگرف