نوشتگاه!

گرچه این آن نیست،و تو هرگز او نیستی!این و آن،منو او،همه یکدگر هستیم!

نپرس چرا

سوم راهنمایی،یک دبیر ریاضی داشتیم که خود-خفن-پنداری زشتی داشت.(و همچنین یک دماغ زشت و اخلاقی زشت تر)؛هر بار که دلیل فرمولی چیزی را می‌پرسیدیم(یا حتی اگر نمی پرسیدیم)،میگفت چراییش رو هم...بعدا میگم...بعد هم قیافه اش را :/ میکرد به نشانه اینکه گفتن یا نگفتن من چه فرقی به حال شما بدبخت های خنگ دارد.

انبوه چرایی ها روی هم تلنبار شدند و آخرین جلسه کلاس هم تمام شد و او هیچ کدامشان را نگفت.این موضوع تا مدتها من را آزار میداد؛آخرش خودم اولش شوخی شوخی رفتم سراغ چرایی ها و بعد هم کمی جدی تر رفتم و آخرش نابود شدم.نابودی ام یک 4-5 ماهی طول کشد و امروز باز چیزی دیدم(بسط مک لورن)که باعث شد بفهمم هنوز چرایی ها هستند،و هنوز می شود رفت دنبالشان،نو متر وات.

حالا چرایی مک لورن به کنار؛

یک چرایی هایی هستند که به شدت نباید پرسیدشان.یک چرایی هایی که من صد بار اشتباه کردم و پرسیدم و الان پشیمونم؛یک چرایی هایی که شاید بعدا بفهمی شان شاید هم نفهمی ولی به هر حال،نباید بپرسی شان.

مثل یک چرایی ای که هی یک موجود کوچک لجوج با موهای دو گوشی در ذهنم به من میگه:بپرررررس بپرررررس چرااا

ولی دیگر این اشتباه را به اندازه کافی کردم؛برویم سراغ اشتباه های دیگر!

۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۷ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

آی دونت نید یو بسترد :پی هاهاها

امروز هی تست شیمی زدم و هی با قالب های مختلف اینجا ور رفتم و تگ هایش را شناختم و هی تست مشتق زدم و الان دانش مختلطی دارم از تگ های بلاگ،سرعت واکنش ها و مشتق توابع مثلثاتی.با این دانش میتوانم قله های دانش را یکی یکی فتح کنم و به سازمان ناسا نمیدونم چرا حمله کنم(بیکاز آی کن؛هاهاها).بعد اول ادا در بیارم که میخواهم داعش را نابود کنم اما در حقیقت یک ارتش درست کنم از کسانی که استوانه داخل هویج را میگذارند آخر سر بخورند.چون این آدم ها فوق العاده اند و وارث هوش و فراست بالا.

 

۰۸ تیر ۹۴ ، ۲۲:۴۹ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

توپ نارنجی و بز های آبی بالدار

داشتم فک میکردم برگردم بلاگفا که یادم افتاد باید خازن بخوانم که هیچی حالیم نیس ازش و آخرش رفتم بیگ بنگ دیدم و باهاش گریه کردم(همانا انسان هایی در جهان وجود دارند که با سریال طنز گریه میکنند و در مواقعی که ملت ازشان انتظار دارند گریه کنند،می زنند زیر خنده،همانا که گور پدر انتظارات)،در نهایت به این نتیجه رسیدم که واتس اپ را نصب کنم که اکانتم را کلا از بیخ و بن پاک کنم.در این بین با یکی از دوستان سر موضوعی به غایت چرت دعوا کردم و پس از آشتی و دعوا سر اینکه کداممان عن تریم،اکانتم را کامل پاک کردم.اینقد الان حس خوبی دارم از این اکانت-به کل-پاک-شدگی که حد ندارد!نه این که حد چپ و راستش برابر نباشند،حدش به بینهایت میل میکند:)))کاش چن تا اکانت دیگر هم داشتم که پاک میکردم.

یو هاهاهاهاهاهاها

باورم نمیشه ولی دیگه ناراحت نیستم

گویا واتس اپ تابع حالت است.اگر بفهمید چه میگویم که صد البته نمیفهمید منظورم را.منظورم را بخواهم بگویم باید یک سال را تعریف کنم که خوب؛حال ندارم.و از آن مهمتر،نمیخوام هم بگم حتی.

به جایش میگویم:توپ نارنجی به خوبی بیانگر این نکته ست که بز های آبی بالدارند

۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

اندر احوالات موهایی که میریزند

مو هام را کوتاه کردم که نریزند ولی چون منطق جدیدا تنها کاری که میکند فرو کردن میدل فینگرش در چشم من است،طبیعی است که موهایم بریزد و شب هم خواب ببینم که آدم ها جهش ژنتیکی پیدا کردند و تکثیر میشوند و سوسک ها اس ام اس حمل میکنند.(و باید بشکافی شان و گوشتشان را در بیاوری و اس ام اس آن تهش است و تازه اس ام اس که داشته باشند پشتشان بنفش می شود)

بگذریم.

گذشتیم!

یک دغدغه ذهنی ای دارم که اگر نداشتم دنیا جای بهتری بود برای زندگی.

مانده ام آیا این عذاب وجدان باعث میشود خواب ببینم در حالی که جهش ژنتیکی پیدا کردم چسبیدم به دیوار بیرونی بالکن خونه قدیمی مان و از خدا میخوام این تکثیر آدم ها و فرو رفتن دنیا های موازی در هم را متوقف کند؟ :/:/:/

۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۱ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

خواب های موازی

همین چند لحظه پیش داشتم خواب یک سری اتفاقات را میدیدم که احتمال وقوعشان چیزی حدود منفی ده هزار درصد هست.بعد در خواب به این نکته پی بردم (و اینکه لعنتی،تازه داشت از نظریه خوشم میومد) و بیدار شدم و گیج شدم که چرا خوابیده بودم و ساعت چند بود و اینها.بلافاصله بعد باز خوابم برد و این بار یکی داشت توضیح می داد که آدم همواره دو تا خواب موازی میبیند چون خودش با خواب هایش موازی است پس بنا بر اصل اقلیدس،دو خوابش با هم موازی می شوند.میخواستم ازش بپرسم چرا دوتا خواب(گویا با این که آدم با خوابش موازی است مشکلی نداشتم،فقط با تعداد خواب ها مشکل داشتم)که باز بیدار شدم و گفتم لعنتی.همش خواب یود؟همش دود بود خبری نبود از کباب؟

من رویای صادقه زیاد دیدم که:/(هرچند بیشتر مبتنی بر مرگ کسی بودند نه اتفاقی خوب فر گادز سیک) حالا نمیشه این یکمیش حداقل واقعی از خواب در بیاد؟

پ.ن:لعنتی.میخواستم ظهر ها نخوابم و ساعت خوابم درست شه.

یک جورهایی خیلی خوشبین بودم گویا. یک حباب رنگی رنگی پر شکلات و بیگ بنگ و افکار خوب در سرم بود و ناگهان بنگ!پکید و همه شکلات ها و بیگ بنگ ها ریختند کف زمین و با حقیقت های تلخ درآمیختند.

۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۸ ۲ نظر
گردآفرید شگرف

آخرش که چه؟من هیچ نبودم.

امروز بار چندمه که اومدم اینجا!؟خدا میدونه!

امروزی که میخواستم کلی تست فیزیک بزنم:/

بجاش هی فک کردم چی شدیم ما خب آخه؟

چرا باید یه نفر هی خوبی بگستراند بعد به معنای واقعی کلمه بریند در همه خوبی هایی که کرده؟

هیچ چیز نمیشه اون چیزی که من فک میکنم! 

حالا یا منطق من مشکل داره یا منطق جهان.(بی منطقی جهان)

نکبت:/

نمیشه کلا یه سری خاطرات رو کامل پاک کرد؟:/

این مغز من که توانایی های خارق العاده ای در فراموش کردن داره!نمیتونه چنین کنه یعنی؟

الان تو زندگیم مطلقا هیچ کس نیس که فک کنم خوبه فلانی هست!خوبه که اون هست که بفهمه!هیچ چیزی نیست که به خاطرش خوش حال باشم!هیچ انگیزه ای ندارم صبح ها پا شم از خواب!میدونی چه جوری صبح ها خودمو مجبور میکنم پا شم؟به خودم میگم همش خواب بود،هیچی نشده،الان 15 اسفند 93 هست و هیچ اتفاقی نیفتاده.و هیچ کس نیس که بفهمه چه زجری داره هر روز صبح از خواب پا شدن و فهمیدن اینکه کابوس نبود اینا!واقعیت بدتر هم هست.حالا واقعیت به درک!کاش دیگه این خواب های لعنتی رو نمی دیدم.

البته،یک چیزی هست که امید داشته باشم بهش؛تنها چیزی که باعث میشه بتونم ادامه بدم:اینکه یک سال و 4 ماه دیگه،جای خوبی باشم.


۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۹ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

خانه ام را گم کرده ام

هی خسته میشوم و میگویم برم دیگه.

بعد آماده میشم که برم!ولی بعد که آماده شدم تازه میفهمم نمیدونم کجا باید برم!:(

گویا قبلا یک جایی بود اما:( مطمئنم که بود:(


۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۴ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

یه سوال!

نمیشه من بخوابم سال بعد تو شریف بیدار شم؟:/

جدا هیچ راهی نیس ینی؟

خداااااییش نمیشه؟

+ترجیحا بیدار که شدم بدونم چه رشته ای هم میخوام بخونم:/ هات چاکلت هم داشته باشم خوبه:/

+همه چیزی که من از دنیا میخوام شریف و هات چاکلته.و یکی که با هم بریم تو کتابفروشی ها بگردیم و به هم کتاب معرفی کنیم و دفترچه های کوچک با جلد های جالب به هم هدیه بدیم.و بعد بریم با هم کافی شاپ،میلک شیک شکلاتی سفارش بدیم و کتاب هامون رو بخونیم.

+و اینکه بفهمم چرا چنین کرد :@ :@ (این علامت عصبانیته مثلا)

+موهام هم نریزه ممنون میشم!

+روده و معدم هم این قراردادشون مبنی بر اینکه در آن واحد فقط یکی شون کار کنن رو منقضی کنن خیلی خوب میشه

خیلی خواسته زیادیه؟:(

۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۸ ۰ نظر
گردآفرید شگرف

هاها

اینکه من در وادی امر به بلاگفا خیانت کردم و آمدم اینجا،کار درستی از آب در آمد چون الان نمیتونم وارد بخش مدیریت وبلاگم شم،و باید دوباره ادرسشو بگیرم که در این صورت هم همه چیش میپره.از طرفی ممکنه یکی دیگه ادرسشو بگیره.پس وات د هل،ما میرویم تست فیزیک میزنیم اصلا.

نکبت:/

:(

:((

:(((

:((((

:(((

:((

:(

به کجا میرویم ما؟چه شدیم ما؟:(

چرا آخه؟

پ.ن:آخرین باری که قبل امروز تست زدم به قصد خاصی،پنجم دبستان بود:))))موفق باشم:))))

۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۴ ۱ نظر
گردآفرید شگرف

و من هنوز منتظر بهاری ام که هرگز نمی آید،نمی آید،نمی آید.

چرا؟     

چرا؟؟

چرا؟؟؟

چرا؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟؟

چرا؟؟؟؟

چرا؟؟؟

چرا؟؟

چرا؟

۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۷ ۱ نظر
گردآفرید شگرف