هنوز کارنامه نهایی مان چاپ نشده فردا میرویم پیش.
و من هنوز یاد نگرفتم احساساتم را کنترل کنم که وقتی دو تا هم نهشتی میبینم نروم سه ساعت در کمد صدای گربه ای بدهم که دارد 9 قلو میزاید.
و هنوز یاد نگرفته ام وقتی کلمه ی فسیل میبینم یاد چیزی نیفتم و کتاب دیوید سداریس(که هیچ جایش هم ننوشته فسیل؛ولی خب به هر حال)را پرت نکنم و عین جنینی فسیل شده جمع نشوم و به وبلاگم پناه نیاورم.
راستی بلاگفا هم درست شده تا حدی!ولی گویا مرا از خائنین بر شمرده و راهم نمیده:))))))
و هنوز هم یاد نگرفتم با هر رنگ صورتی مایل به سفیدی فکر نکنم شاید!
و هنوز یاد نگرفتم که همین است دیگر!کنار باید آمد در این زندگی کوفتی!
ولی اعتراف میکنم که تظاهر میکنم همه اینها را از بدو تولد بلد بودم!
اگر یک چیز باشد که از این مدت یاد گرفته باشم این است که انسان قوی و اینها وجود ندارد؛انسان تحمل می کند چون مجبور است.
درواقع چند تا چیز دیگه هم هست که یاد گرفتم؛ولی نمیشود مثلا اینجا بنویسم که کروموزوم y همیشه دیر یا زود بر انسانیت انسان غلبه میکند.همچنین نمیشود بگویم فاک جهان هستی چون میخواهم ملت را گول بزنم که مثلا من خیلی با ادبم و بدترین فحشی که میدهم خر هست.و تازه آن را هم خ* مینویسم که کسی شک نکند.همچنین نمیشود بنویسم که...
نه انگار اینو جدن نمیشه نوشت:/
شت:/