دفعه پیش که آمدم با ناتاناعیل درددل بنمایم،یک انسان خردمندی آمد نظر گذاشت که ناتاناعیل به عبری یعنی بنده؛این آگاهی رید در متن احساسی من؛ولی وات د هل،فرض میکنیم که ناتاناعیل یک شخص فهمیده ای است و سپس با او میدردلیم:
آه ناتاناعیل!:( من مشکلات زیر را دارم.لطفا هر چه سریعتر آن ها را بررسی کرده،یک راه حل ارائه بده.با تشکر
1.آه ناتاناعیل:((( خستمه خستمه خستمه:((( نمیدونم فیزیک چه کنم.س میگه برو پیش اسماعیل پور.گردافرید (1/7 من؛اگر نمیدانی) میگوید برو بجنگ با این مسخره بازی ها باو.آرش(1/7 دیگر من) چیزی نمیگوید.آرش غرق گردافرید است که حالا بعدا به آن میپردازیم.دیوفانت نگاه های عمیق میکند.(کلا دارم از یک هفتم هام حرف میزنم)؛گیتی در افسردگی خود غرق است،هستی مثل همیشه شعر میخواند،مارگو نقشه قتل میکشد.چه کنم با این همه دوگانگی؟؟؟؟روزافزون هم فک میکند س.درست میگوید.
2.ناتاناعیل:((((( 6 سال مدت کمی نیست.6 سال مثل خواهرم بود و صد البته،هنوز هم هست.ولی دیگر حس میکنم یک تف اشتراک هم نداریم که هیچ،اصلا نابودیم.چه کنم؟:(((((
3.گلوم درده،معده و رودم پکیدن،و آن ته ته ها هم درز سامتینگ وری وری رانگ.یک انسان عاقل میرود دکتر و فکر میکند به دکتر میتوان گفت آن ته مه ها درز سامتینگ سو رانگ و دکتر با دستان جادویی اش همه چیز را درست میکند.انسان عاقل هر است.دکتر ها هم خرند چون در درجه اول رفتند دکتر شوند،لذا وات د هل.آی دای الون.
4.خسسسسسسستم:(((( گریه م هم نمیاد حتی.از 4 ماه پیش نیامده اصلا.تمام شد غدد اشکیم کلا.
5.خیلی به طرز وحشتناکی خرم.
6.پنج شنبه قلمچیه؛درست نخوندم براش.برا فردا هم دارم کلی کار:(( کلاس هم دارم:((( خستمه.