هیچ وقت فک نمی‌کردم نمونه انسانی کابوس هایم را ببینم از نزدیک،و 4 ساعت در هفته در یک اتاق محبوس باشم باهاش،ولی ترنز اوت که این اتفاق ها هم میفتند و من دیگر تعجب نمیکنم از اتفاق هایی که میفتند.بگذار اتفاق ها بیفتند.به درک.نکبت.گت اوت او مای مایند یو بسترد.

ولی آدم باحالی ست؛چون من آدم باحالی ام و کابوس هایم و در نتیجه نمونه انسانی شان هم باحالند.

کاش یکی بود که میفهمید حالم را.حالا که نیست هم به درک،کاش کسانی که حالم را بدتر میکنند نبودند.البته من بودنشان کاری ندارم،با در میدان دید من بودنشان مشکل دارم.کاش میرفتند یک جای دیگر به بودنشان ادامه می‌دادند(هل،فر اگزمپل)یا من میرفتم یک جایی که نباشند آن ها(شریف؛فر اگزمپل)