آه ناتاناعیل آی هو ناتینگ تو لوز.آه ناتاناعیل فقط میدونم یه جا تو ادبیات دیدم اسمتو.نمیدونم کی هستی حتی ولی اسمت باحاله.من دارم در تب میسوزم آه ناتاناعیل.آه ناتاناعیل تو مرصادالعباد بودی آیا؟آه ناتاناعیل.نمیفهمی حالم را.کاش یکی بود که میفهمید آه ناتاناعیل.تنها کسی که میفهمید اندکی شاید،رید به هیکلم.کاش می شد من هم برینم به هیکلش ولی میدانی ناتاناعیل؟ریدن به هیکلش حالم را که خوب نمیکند هیچ،بدتر هم میکند.پس چه میکنم؟مینویسم آه ناتاناعیل آه ناتاناعیل.حس میکنم هر غلطی کنم هم هیچ غلطی نمیتونم کنم.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بود.کاش بودی.ولی کاش حالا که نیست اولش هم نبود.یکبار غ گفت که من (خودش ینی)دارم غرق میشوم نیاز دارم یکی نجاتم دهد.من خیلی نکبت-وارانه گفتم شاید بجای منتظر بودن باید شنا یاد بگیری.غ گفت بلد بودم،ولی بعدش یادم رفت.من باز نکبت-وارانه-تر گفتم خو دوباره یاد بگیر.چه آدم نکبتی ام من.یک بار چند وقت پیش هم به ف گفتم ریدی بهم و او یاد آوری کرد که خودم آدم نکبت تری هستم،و من با وجود نکبت بودنم منطقی ام،گفتم عه راس میگی.راست هم میگفت.آدم نکبتی هستم در حال ذوب و تست جاری زدن.نکبت آدمی هستم در نقطه ذوب.کاش بودی. کاش بودی کاش بودی.